سانیار (امید مامان و بابا)

تولد سانیار (زایمان)

1392/4/26 17:13
نویسنده : zahra
630 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم می خوام خاطره روز تولد تو بنویسم الان خوابیدی پس می تونم بنویسم لبخند

پسرم موقعی که تو می خواستی دنیا بیای اینجا خیلی زلزله می اومد منم خیلی می ترسیدم خدارو شکر مامان جون پیشمون بود با هم میرفتیم پیاده روی تا تو زودتر به دنیا بیای ولی یه روز از زلزله خیلی ترسیدم و رفتم پیش دکتر تا سزارین کنه تا همه راحت بشن خلاصه 11 اردیبهشت بود که بیمارستان بستری شدم عمه فهیمت پیشم موند تخت کناریم سزارین شده بود نی نیش پیشش بود با خودم گفتم تو هم فردا کنارمی اون شب اصلا نخوابیدم 

 

پنجشنبه 12 اردیبهشت ساعت 6 صبح پرستار ها منو آماده کردن ساعت 8 بود رفتم اتاق عمل با لباس سبز دوست داشتم بابایی ببینم اما راش نداده بودن. تو اتاق عمل پرستارها همش فامیلم می پرسیدن گفتم چرا انقدر می پرسین گفتن چون بچت اشتباه نشه خانم دکتر دیدم گفت اینجا بیهوش می شی گفتم آره رو تخت دراز کشیدم رو شکمم بتادین زد دکتر بیهوشی اومد یه آمپول تو دستم زد دیگه هیچی نفهمیدم وقتی به هوش اومدم بابایی بالا سرم دیدم داشت منو جا به جا می کرد خیلی سردم بود می لرزیدم یه خانمه لباسامو تند تند عوض کرد یه پتو روم انداخت مامان جون داشت بهش پول می داد اونم قبول نکرد رفت از بابایی پرسیدم بچه سالمه ؟گفت سالمه گفتم دستاش پاهاش سالمه گفت دستاش سالمه یه انگشترم تو دستشه خیلی دوس داشتم ببینمت زن عمو ریحانت گفت الان می یارنش بعد از یه رب تو رو آوردن عزیزم ساعت 8:45 دقیقه صبح 12 اردیبهشت 92 با وزن 2850 قد 52 به دنیا اومدی . 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

ریما
27 تیر 92 13:15
مرسی عزیزم می خوام عکسا شو بزارم اگه باباش بزاره نمیزاره

سارا
22 مرداد 92 21:27
مبارک باشه. خدا حفظش کنه. پس کو عکسش؟
عمه فهیمه
26 مرداد 92 17:38

با حال بود.
بچه سالمه. دستاش سالمه... هی یادش بخیر

یادش به خیر واقعا